سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر کس نیکو بپرسد، بداند [و] هرکس بداند، نیکو بپرسد . [امام علی علیه السلام]
یک سیر کُنار
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» 3. عزاداری محرم در دو فریم.

دو روز آخر دهه ی اول محرم را، مثل همیشه، به موطن خود رفتم. کاری که بسیاری از هموطنانمان انجام می دهند و هر جا که باشند تلاش می کنند که تاسوعا و عاشورا را در زادگاه خود عزاداری کنند، در همان هیئتی که کودکی و نوجوانی خود را در آن جا سپری کرده اند. همین امر سببی شد که بتوانم به اجمال دو فضای سوگواری را با هم مقایسه کنم؛ یک فضا، شهری بزرگ که هیتهای بزرگی دارد که بر مبنای تمایزات غیرقومی شکل گرفته اند، و دیگری شهر یا روستایی کوچک که چندین هیئت دارد که بر مبنای تمایزات قومی و طایفه ای شکل گرفته اند. هیت های بزرگ شهری از شعارها گرفته تا نوحه ها، بسیار ایدئولوژیک تر و نیز سیاسی تر بودند. این را می توانستیم در سخنرانی ها، نوحه ها، مداحی ها، و حتی پارچه نوشته ها ببینیم. در این مجالس همگرایی بر پایه ی مشابهت فکر و نیز سلیقه های همسو در مواردی غیر مرتبط با قومیت شکل می گرفت. یعنی عزاداران به دلیل احساس نزدیک با اندیشه های متولیان و یا سخنرانان و یا مداحان هیئت در آن شرکت می کردند. اما هیئت های شهر کوچک من بسیار قومی بودند دستمایه های سوگ و قومیت در آن ها خیلی بیشتر بود تا مسایل دیگر. مردم بر مبنای همگرایی و بازساخت گروه اجتماعی خود در این مراسمات شرکت می جستند و همین سبب بالا رفتن انسجام اجتماعی و نیز همبستگی بیشتر آنان می شد. البته این تفسیر از هیئت به همان اندازه که بر مشابهت درون گروهی تأکید داشت، به همان اندازه بر تمایز با سایر اقوام نیز مبتنی بود و به همین دلیل همانگونه که کارکرد انسجام بخشی میان گروهی داشت، کارکرد تمایز بخشی برون گروهی هم داشت؛ یعنی هیئت ها به تمایزات جمعیتی و فرهنگی خود بسیار تأکید می کردند. و این را می شد از نمادها و نیز پرچمهایی که در پیشانی هیئت خود حمل می کردند فهمید... ولی هر چه باشد یاد و خاطره ی امام حسین و دلاوری و دلبری اش و نیز مصایب او و خاندان بزرگوارش نمک و هویت اصلی این مجالس است. خدا از همه قبول کند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کودک کوتیانی ( شنبه 89/9/27 :: ساعت 10:41 صبح )
»» 2. چه با شکوهی عاشورا

قصه ی تو داستان غریبی است؛ عاشورا! تاریخ به تو که می­رسد می ایستد. درشگفت می شود که چیستی تو که نمی مانی از تپش و نمی خوابی از رویش. گرم می شوی هر سال، جوان می شوی هر عمر. ما همان پیراهن مشکی پدرانمان را داریم که آنان از پدرانشان. و میراث ما برای کودکانمان همین است: هیئت و سینه ای که گُر گرفته است از هیبت بغض. تاریخ به تو که می رسد سکوت می کند، نمی داند سر برفراز کند و به حشمت انسان ببالد؛ یا چشم ببندد تا که در خجلت آفرینشش نماند. یاد می کند از تبارک الله احسن الخالقین، وقتی که می بیند کرامت مردی را که به استواری برای «انسان» و «عدالت» زخم می خورد، بی آن که تردید کند. شرم می کند وقتی که به نامردی و نامرادی مردمانی می رسد که بر انسانیت خویش چشم بستند و به پستی شمشیر کشیدند.

با این همه، چه باشکوهی عاشورا! چه سترگ. بمان و بنمای رنگین کمانِ اخلاق و فضیلت را در برهوتِ لم یزرعِ انسانیت. بمان و بنمای که چه حقیر می شود دنیا و  چه پست می شود شهوتِ شوکت، و چه نفرین می شود خواهش دنیا. مردان، که نه! نامردان گُنگِ قبیله ی دشنام، سیب را لگد کردند و آب را کتمان. ندیدند انسان را و ندیدند نور را؛ مست شدند در جهالت خویش و کودک شدند در فهم بزرگان. شمشیر را به بهای «ری» یا کیسه ای از درهم و دینار عراقی، زهر کینه دادند و به قوتِ نادانی صیقل. نیزه به «بی بصیرتی» چرخاندند و در گمراهی محض، سینه ی مردی را دریدند که از اسرار الهی لبریز بود و از ایمان سرشار. چه ها که نمی کند این نادانی و کوری غرور و فتنه گری.

بمان و بگو که انسان را چه می شود که یافت نمی کند راه را، حتی اگر حسین در آغازش بایستد و بگوید: «مرا یاری کننده ای هست؟» مگر می توان میان حسین و یزید تردید کرد؟ بگو که چه می شود آدم را که کوفی می شود به ناگاه، نادان می شود و نمی بیند که نور می آید از کجا و تاریکی از کجا.

بمان و بنمای که چگونه گم می شود انسان، وقتی که در خیمه ی حسین نباشد؛ چگونه نمی بیند راه را و نمی شناسد چاه را. سقوط می کند در التهابِ دنیاطلبی، و محکوم می شود در تاریکیِ بی اخلاقی. زخم می زند بر شقایق و خشک می کند سبزه ای را که کاشته بود. نشان بده که انسان ممکن است به تردیدی نفرین شود و یا به ترسی گم. بگو که مردمانی که در کوفه به نان و خرمای علی بزرگ شدند و به ترنم صدایش خطبه شنیدند، نشناختند که خطبه های عبیدالله، هم جنس خطابه های علی نیست. بگو که چه ساده انکار کردند حسین را که فرزند رسول خداست.

چه باشکوهی، عاشورا! چه سترگ. بمان و بنمای راه را و چاه را. نشان بده که نه حسین یکی است، و نه یزید! نه عاشورا نیم روز است در سالِ قحطیِ انسان و نه کوفیان مردمانی با نشانه هایی ناشناس و از سرزمینی دیگر. بمان و نشان بده که تکرار می شود حسین؛ یافت می شود یزید و تاریخ می شود عاشورا. نشان بده که بدانیم جهل تنها سهم مردمان کوفه نیست. کوفیان هم رکاب علی بودند در صفین و همرزمش در نهروان؛ اما به حشمت قدرت که رسیدند یادشان رفت علی ولی خدا است؛ مست شدند به طمعی موهوم. و نیافتند کربلا را که انسانیت در آن تنها ایستاده و صدا می زند که «راه منم بیائید که نمانید در لعنت زمین و در خیمه ی یزید.»



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کودک کوتیانی ( دوشنبه 89/9/22 :: ساعت 11:7 صبح )
»» 1. اخلاق و اشک

السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک. السلام علی الحسین و علی علی­بن الحسین و علی اصحاب الحسین و رحمةالله و برکاته.

یک: در خطبه ی شگفت انگیز شقشقیه امام علی (علیه السلام) در باره ی پذیرش حکومت بر مسلمانان می فرمایند: «. . . اما والذی فلق الحبة و برا النسمة لولا حضور الحاضر و قیام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ الله علی العلماء الا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لا لقیت حبلها علی غاربها . . . ; یعنی: . . . آگاه باشید سوگند به خدایی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگرنه این بود که جمعیت بسیاری گرداگردم را گرفته و به یاری ام قیام کرده اند و از این جهت حجت تمام شده است و اگر نبود عهد و مسئولیتی که خداوند از دانشمندان هر جامعه گرفته که در برابر شکمخواری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت نکنند، من مهار شتر خلافت را رها می ساختم و از آن صرف نظر می کردم . . .» و نیز فرمودند که حکومت از نگاه ایشان از لنگ کفش کهنه ای هم کم ارزش تر است و یا از آب بینی بزغاله ای پست تر. با این حال ادامه می دهند که ارزش این حکومت وقتی است که بتواند ارزشهای دینی و اخلاقی را پاس بدارد و احقاق کند. درست به همین دلیل است که آن حضرت برای حفظ حکومت عدلی که استوار کرده اند و برای مبارزه با زیاده خواهان در زمانی اندک سه جنگ دشوار و آشکار را تحمل می کنند.

دو: وقتی به مجموعه ی حرکت امام حسین علیه السلام نگاه می کنیم و به مجموعه ی آن چه در طول مبارزه و حرکت خویش فرموده اند نگاه می کنیم می بینیم بی رغبتانه به حکومت و قدرت اعلام می دارند که تنها برای امر به معروف و نهی از منکر است که ره به کوفه راست کرده اند. و برای انجام آنچه رسالت خود در احیای ارزشهای اخلاق و دینی احساس کرده اند تا پای جان باختن خود و نزدیکان وفادار خود ایستاده اند.

سه: در این روزهای محرم و فصل عزاداری به این بیاندیشیم که اخلاق و اخلاقی زیستن هدف گران سنگی است که امامان معصوم ما به پای تحققش جان باخته اند. اشک و ناله بر امام حسین آنگاه کاری حسینی است که ما را اخلاقی تر کرده و معنونیت و ارزشهای دینی را بر رفتار ما مسلط نماید. بی اخلاقی کاری یزیدی است و شایسته نیست از عزادار امام حسین علیه السلام، سر بزند.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » کودک کوتیانی ( شنبه 89/9/20 :: ساعت 11:37 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

10. پی نوشته های برگه های امتحان
9. همینجوری
8. معرفی موضوع یک سخنرانی
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 0
>> بازدید دیروز: 1
>> مجموع بازدیدها: 5977
» درباره من

یک سیر کُنار
کودک کوتیانی
من کمی درس طلبگی خوانده ام و کمی هم مطالعات جامعه شناختی دارم. با این حال دوست دارم اینجا کودکانه ببینم. یعنی صادقانه و خالصانه! باید تمرین کنم بر من خرده نگیرید.

» آرشیو مطالب
آذر 89
دی 89

» موضوعات وبلاگ