بايد بگويم کنار برود که سال برود و اسفند را کاسه کاسه از اتاق بريزم به حياط در حياط، روي پله ها فرش انداخته ام زير پاي سالي که مي آيد همين لحظه از راه برسد و ماهي سرخ در تنگ بلور و آب، بي صدا مي گويد : آب آب آب و من در مَفصل زمستان و بهار مي گويم يا اولوالالباب کاش بهاري بود بي کشتار
از بيژن نجدي